آموزگار
آموزگار یا مُعَلِم کسی است که پیشهاش آموختن به دیگران باشد و «آموزش و پرورش» یا «تعلیم و تربیت» کار او بهشمار آید.

شناختار واژه آموزگار
از آموزگار تعاریف و شناختار های فراوانی در فرهنگ های تخصصی و همگانی آورده شده است. درفرهنگ فارسی عمید، آموزگار هم ارز با واژه هایی مانند : تعلیم دهنده ، آموزاننده و معلم آورده شده است . در واژه نامه دهخدا نیز آموزگار را به معنی آموزاننده ، استاد و معلم معنی شده است. درفرهنگ علوم رفتاری شعاری نژاد دو شناختار از واژه آموزگار آورده شده است : کسی که دوره پرورش آموزگاری را پایان رسانده است و برای آموزش به گروهی از دانش آموزان یا دانشجویان دریک نهاد آموزشی پژوهشی، و پرورشی گماشته شده است. درفرهنگ آکسفورد، آموزگار به آنکس گفته شده است که "تدریس می کند به ویژه تدریس در مدرسه " .
شناختار کارترز از آموزگار
کارترز، درفرهنگ آموزش و پرورش چندین شناختار ازآموزگار آورده است :
آموزگار کسی است که بر پایه توان ویژه ای گماشته می شود تا خواست های راهبری و راهنمایی آموخته های یادگیری دانشجویان رادریک نهاد آموزشی دولتی بردوش گیرد .
آموزگار کسی است که دارای توانمندی ویژه ی تجربی و پرورشی برای راهبری و راهنمایی شاگردان با اوست .
آموزگار کسی است که برنامه آموزشی را در یکی از کانون های پرورش آموزگار آموخته است و درجه آموزش معتبری را بدست آورده است .
آموزگار کسی است که به دیگران آموزش می دهد. ویا آموزگار کسی است که دارای توانمندیهای تجربی وآموزشی ویژه ای برای سازماندهی و راهبری آموخته های یادگیری ، دانشی ،عاطفی وحرفه ای است.
آموزگار کسی است که آموزش به یاری او بگونه فردی وگروهی انتقال می یابد و سلوک و رفتار شاگرد پویایی دلخواه و مثبت را نمایان میسازد .
آموزگار کسی است که درآموختن آموزه به دانش آموزان یاری می رساند ، برای نمونه :
1. برای آموزش توانایی های دانش آموزان، بنمایه ها را فراهم می کند .
2. برای آموزش زمینه را آماده میسازد .
3. شیوه آموزش را به شاگردان نشان می دهد .
آموزگار کسی است که افزون بر شایستگی های آموزشی و توانایی های حرفه ای خود، هنر تدریس و سازندگی همه سویه شاگردان را در دست دارد. او پیوسته درجوش و خروش برای ساختن خود وپیدایش دگرگونی و پویایی درشاگردان است.
ویژگی های یک آموزگار
آموزگار کسی است که با یک یا چند شاگرد یا دانش آموز به رفتار همکُنشی می پردازد و خواسته اش ازاین کاراین است که در اندرون دانش آموز دگرگونی پدید آورد ، این دگرگونی به هر روشی که پیدا می شود نزد آموزگار مانند یک دگرگونی خواسته مند است .
آموزگار کسی است که به دلیل پیوند نزدیک باشاگردان می تواند نیازهای آنان را شناسایی کرده وبر پایه آن با ساماندهی نوشته های آموزشی با نام یک رهبر آموزشی درصنف، گردش یادگیری را رهبری میکند. اومیتواند با سو دادن به یادگیری شاگردان، دانستار آنهارا افزایش مید هد وسرانجام آنها را به حد رسایی برساند .
پرورش شخصیت دانش آموزان
آموزگار کسی است که دراندیشه رشد و پرورش درست شخصیت شاگردان خود و بر آورده سا ختن نیازهای روحی و روانی آنان باشد. و یا آموزگار کسی است که پیش ازهرچیز خودرا شاگردمی پندارد که تشنه یادگیری است ودم به دم زندگی اش رادرآموزش سپری میکند بیش از اینکه خود را یک آموزگار بپندارد یک شاگرد یا آموزنده همیشگی می پندارد .
درنتیجه گفته میتوانم که آموزگار برجسته ترین عامل پدید آورنده چندوچون دلخواه یادگیری و یاد دهی است که پس از شاگرد دومین عنصرمهم سامانه آموزش و پرورش به شمارمیرود، این آموزگار است که چندوچون نیاز یادگیری را بین شاگردان و آموزش پدید می آورد و کار آن غنی سازی همین یافتار و مفهوم است.آموزگار از راه پیدایش زنجیره های عاطفی و مهرین با شاگردان و دریافت درست تفاوتهای فردی و استعدادهای آنها می تواند شاگردان را بسوی یک خواسته دلخواه و پیدا که همانا افزایش جایگاه دانشی شاگردان است رهنمون می شود.
امانت داری
آموزگار امانت داری است که آدم (دانش آموز) سپرده اوست. آموزگار است که آدم را از ناآگاهی و نادانی، از تاریکی به سوی دانایی و روشنایی راهبری میکند. آموزگاری ، پیشه شریف آدم سازی است که با نام سرپرست دوم شاگردان به شمار می شود.
الگوبرداری از آموزگار
آموزگار الگوی شاگردان است آنچه که درشخصیت آموزگار نمود میکند در وجود شاگردان نیز نمایانگر می شود. در فرایند تدریس رفتار و کردار آموزگار برای شاگردان از اهمیت ویژه برخوردار است، بیشتر برای شاگردان دوره دبستان،کردار و رفتار آموزگار برای شاگردانش سنجه مناسبی است و برای ارزشیابی نوشه ها ،گفته ها، پند ها و رهنمود های او. بنابراین آموزگار باید در رفتار و کردارش آنچنان بزگوار باشد که نمونه و الگوی شاگردش بشود.
تربیت آموزگار
تربیت معلم به نوعی مرکز آموزش عالی گفته میشود که هدف آن تربیت و پرورش آموزگار برای سطوح مختف آموزشی از دبستان تا دبیرستان است. در ایران دانشگاه فرهنگیان تربیت معلمان و آموزش و بهسازی نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده دارد.
تربیت معلم
تربیت معلم به نوعی مرکز آموزش عالی گفته میشود که هدف آن تربیت و پرورش آموزگار برای سطوح مختف آموزشی از دبستان تا دبیرستان است. در ایران مراکز تربیت معلم متعددی برای تربیت معلمان مقاطع ابتدایی، راهنمایی و تربیت دبیر برای دبیرستانها و هنرستانها وجود دارد. به افراد پذیرفته شده و شاغل به تحصیل در تربیت معلم، حقوق دانشجویی داده میشود. در دی ۱۳۹۰، با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، دانشگاه فرهنگیان برای ساماندهی مراکز تربیت معلم سراسر ایران تأسیس شد.سازمان مرکزی این دانشگاه، در تهران مستقر بوده و ۳۲ پردیس برادران و ۳۲ پردیس خواهران در استانها (۳۱ استان و یک مرکز برای شهرستانهای استان تهران) راهاندازی شدهاند.
تاریخچه تربیت معلم در ایران
در ایران، نخستین مرکز تربیت معلم در سال ۱۲۹۸ خورشیدی به نام دارالمعلمین مرکزی به ریاست ابوالحسن فروغی تأسیس شد. در سال 1390 دانشگاه فرهنگیان تاسیس شد و از سال 1391 شروع به کار کرد.
تاریخچه تربیت معلم در خارج
آموزش معلمان تا پیش از آغاز عصر نوین مردم سالاری و قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی مورد غفلت بود . اوّلين مؤسسهاي كه برنامه منظم آموزش معلمان را ارائه ميكرد مؤسسه برادران مسيحي بود كه در سال 1685 به وسيله دو كشيش فرانسوي به نامهاي دلاسال و جان بابيتيس تأسيس شد.
علم
علم (واژهای عربی از ریشه علم به معنای آموختن) ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیحها و پیشبینیهای آزمایششدنی. یک معنای قدیمیتر و نزدیک که امروزه هنوز هم به کار میرود متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعهای از آگاهیهای قابل اتکا میداند که از لحاظ منطقی و عقلانی قابل توضیح باشند. (بنگرید به بخش تاریخ و ریشهشناسی)
تاریخ علوم
از عصر کلاسیک علوم به عنوان یک نوع دانش با فلسفه ارتباط نزدیکی داشتند. در اوایل عصر مدرن دو کلمه علم و فلسفه در زبان انگلیسی به جای هم به کار برده میشدند. در قرن ۱۷ میلادی فلسفه طبیعی (که امروز علوم طبیعی نامیده میشود) به تدریج از فلسفه جدا شد. با این حال علم همچنان کاربردی وسیع برای توضیح آگاهیهای مطمئن در مورد یک موضوع داشت. به همین ترتیب هم امروزه در عصر مدرن همچنان برای موضوعاتی همچون علم کتابداری و یا علوم سیاسی به کار میرود.
در عصر مدرن، علم معادل علوم طبیعی و فیزیکی به کار میرود، لذا محدود به شاخههایی از آموختن است که به پدیدههای دنیای مادی و قوانین آنها میپردازد. این هماکنون معنای غالب علم در کاربرد روزمرهاست.این معنای محدودتر از علم که خود بخشی از علم شدهاست، تبدیل به مجموعهای از تعریفهای قوانین طبیعت شده که بر مبنای مثالهای اولیهای همچون قانون کپلر، قوانین گالیله و قوانین حرکت نیوتن بنا شدهاند. در این دوره رایجتر شد که به جای فلسفه طبیعی علوم طبیعی به کار رود. در طی قرن نوزدهم میلادی کلمه علم بیش از پیش مرتبط ب مطالعه منظم دنیای طبیعت شد، شامل فیزیک، شیمی، زمینشناسی و زیستشناسی. این منجر به قرارگیری مطالعات تفکر انسان و جامعه در یک برزخ زبانشناسی شد. که در نهایت منجر به قرارگیری این مطالعات دانشگاهی در زیر عنوان علوم اجتماعی شد. به همین ترتیب هم امروز قلمروهای بزرگی از مطالعات منظم و دانش وجود دارند که زیر سرفصل کلی علم قرار دارند، همچون علوم کاربردی و علوم صوری.
به طور کلی اطلاعات مجموعهای از دادههای خام و پردازش نشدهاست. پردازش اطلاعات، تولید علم میکند، و علمی که روشش تجربی و نتایجش آزمون پذیر و موضوعش جهان خارج باشد، علم تجربی است.
مفهوم دیگر علم در زبان فارسی
علم در زبان فارسی به معنایی متفاوت و عام تر از معادل انگلیسی اش (Science) به کار میرود. در این مفهوم علم معادل هر نوعی از دانش (Knowledge) است. واژه علم در این مفهوم کلی شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، پدیدهها، روابط و غیرهاست، اعم از اینکه مربوط به حوزه مادی و طبیعی باشد و یا مربوط به علوم معنا و ماوراء الطبیعه. در این تعریف قواعد روش علمی برای دستیابی به آن دانش الزامی نیست و علم شامل مجموعهای از آگاهیها، دانشها و معلوماتی است که انسان توانسته از طریق روشهای گوناگون تا به امروز به آنها آگاهی پیدا کند. اصطلاحاتی چون علم اخلاق، علم حدیث و علم ریاضیات نشان دهنده کاربرد این معنا از علم هستند.
در مقابل مفهوم علم بهطور خاص وجود دارد که معادل واژه انگلیسی Science است که از ریشه لاتینی «ساینتیا» به معنای دانستن گرفته شدهاست و متناظر با آن بخشی از دانش بشری است که از طریق روشهای تجربی حاصل شدهاست و قواعد علوم تجربی بر آن حاکم است.
علم از دیدگاه صوفیه
جواد نوربخش (پیر سلسله نعمت اللهی و روانپزشک): صوفیه به علوم ظاهری و رسمی که شرط اصلی آنها تقلید و تکرار است توجهی ندارند، و علومی را اصیل میخوانند که از طریق صفای نفس و تهذیب اخلاق و گشادهدل حاصل میشود.
آنان معتقدند که علم ظاهری موجب شک و تردید میگردد و خود حجاب اکبر است، تنها علمی مفید فایده است که انسان را به حق نزدیک سازد، و لذا علم مورد نظر آنها، علم عشق و حال است، نه دانش قیل و قال.
خواجه عبدالله انصاری:
علم که از قلم آید از آن چه خیزد، علم آن است که حق بر دل ریزد.
بابا طاهر:
علم آلت صید بنده است، زیرا به وسیله علم است که انسان به دام بندگی خدا کشیده میشود.
عطار نیشابوری:
علم چیست از ذره قافی کردنست تا ابد گردش طوافی کردنست
مثنوی مولوی:
علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آرد در کف بد گوهران
شاه نعمت الله ولی: علم در بدایت علم شرعی است حاصل به استفاده و تواثر، و در نهایت شهود حق ذاته بذاته، این را عین الیقین میخوانند و کمال مقام احسان میگویند.
آموزش و پرورش
آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت دارای مفهوم و کاربرد گسترده و پیچیده، و در نتیجه مبهمی است. در تعریف این مفهوم، نه تنها میان مردم عادی، بلکه میان صاحبنظران تعلیم و تربیت هم اختلافنظر وجود دارد. همچنین مفاهیمی مانند سوادآموزی، کارآموزی، بارآوردن، پروردن، تأدیب، اجتماعی کردن، و... نیز جزئی از «آموزش و پرورش» محسوب میشوند یا با آن همپوشی دارند.
دربارهٔ مفهوم «آموزش و پرورش» باید درنظر داشت که «آموزش و پرورش» منحصر به افراد، زمان، مکان، یا عمل خاصی نیست. یعنی به طور مشخص «آموزش و پرورش» منحصر به مدرسه، کودکان، یا آموزش دروس خاصی نیست، بلکه «آموزش و پرورش» برای همه، و در هر زمانی (ز گهواره تا گور) و هر مکانی است.
تعاریف آموزش و پرورش
همانطور که گفته شد، آموزش و پرورش دارای مفهوم و کاربردی گسترده، پیچیده، و مبهم است. تاکنون تعریف واحد یا جامع و مانعی از «آموزش و پرورش» به دست نیامدهاست و اهل نظر، هر یک بر پایه تفکرات و تجربیات خود، تعریفی از آن ارائه دادهاند.
صاحبنظران ایرانی یا مسلمان تعلیم و تربیت در سدههای پیشین (مانند امام محمد غزالی)، هیچکدام درپی تعریف مفهوم «آموزش و پرورش» نبودهاند و گویا اهمیت تعریف این مفهوم را درک نکرده بودند. در عصر حاضر، متفکران ایرانی مانند محمدباقر هوشیار،عیسی صدیق،اسدالله بیژن و امیرحسین آریانپور، مرتضی مطهری در اینباره اظهارنظر کردهاند. ولی دانشمندان غربی از دیرباز تاکنون تعاریفی از «آموزش و پرورش» ارائه دادهاند.
برخی از تعاریف آموزش و پرورش
محمدباقر هوشیار: آموزش و پرورش مجموعه منظمی از اعمال و رفتار است؛ به بیان دیگر آموزش و پرورش فعل و انفعالی است میان دو قطب سیال (آموزگار و فراگیر) که مسبوق به اصلی و متوجه هدفی و مستلزم برنامهای است.
جان دیویی: آموزش و پرورش دوباره ساختن یا سازمان دادن تجربهاست، به منظور اینکه معنای تجربه گسترش پیدا کند و برای هدایت و کنترل تجربیات بعدی، فرد را بهتر قادر سازد.
ژان ژاک روسو: آموزش و پرورش هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت نیروهای طبیعی و استعدادهای فراگیر (متربی)، و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق میپذیرد.
دانشنامه بریتانیکا: از آنجایی که کودکان بیسواد، نادان و غیرمطلع از فرهنگ جامعهشان به دنیا میآیند، برای یادگیری فرهنگشان، هنجارهای رفتاری افراد بالغ، یادگیری مهارتها، یافتن نقششان در اجتماع و رسیدن به اهدافشان نیاز به آموزش دارند.
امیرحسین آریانپور: آموزش و پرورش عبارت است از " فرآیند هدایت و جهتدهی عمدی تجارب انسانی"
فلسفه آموزش و پرورش
از آنجا که آموزش به کودکان این قابلیت را میدهد که به صورت مستقل به سوی اهداف مورد نظرشان حرکت کنند و هویت ویژهای در جامعه بیابند، اهمیتی غیر قابل چشمپوشی برای فلاسفه دارد.فلسفه آموزش به بررسی ماهیت و اهداف آموزش و ابزارهای آن میپردازد و در ارتباط با «نظریه آموزش» است. نظریه آموزش نوعی نظریه عملی بوده که سعی در فراهم آوردن رهنمود و روشن کردن تمامی جنبههای گوناگون آموزش (اعم از جنبههای تعلیمی، اخلاقی و سیاسی مربوطه) و همچنین ساختار اجتماعی وابسته با آن است.فلسفه آموزش از نیمه دوم قرن بیستم میلادی به بعد به صورت یک شاخه مشخص از فلسفه شناخته شده و مورد بررسی قرار گرفت.
نظریههای آموزش و پرورش
نظریههای آموزش وجود چهار چیز را در فرایند آموزش ضروری فرض میکنند: ۱- معلم ۲- دانش آموز ۳- موضوع درسی ۴- گروه اجتماعی که معلم و دانش آموز به آن تعلق داشته و از طریق آن با هم مرتبط میشوند. نظریههای آموزشی مختلف را میتوان از طریق پاسخی که به سؤالات زیر میدهند از همدیگر تمیز داد: هدف آموزشی یک مدرسه چیست و اینکه از نظر روانی چگونه دانش آموزانش را به انجام کارهایی که هدف را تحقق میبخشد متمایل میسازد؟ موضوع درسی چیست، با چه روشهایی تعلیم میشود، مطالب با چه میزان راحتی آموخته میشوند و به چه راحتی بعداً فراموش میشوند؟ امتحانها، روشهای درس خواندن، و معیارهای مقایسه دانش آموزان با همدیگر چیست؟ مدارس مختلف بحرانهای مختلف دارند. برخوردهای درونی مدرسه مورد نظر چیست؟ ترسهایی که معلمین را تحت الشعاع قرار میدهد چیست و واکنش معلمین به این ترسها چیست؟ دانش آموزان در مدارس مختلف با ترسهایی مختلفی روبرو میشوند. تحت چه ترسهایی دانش آموزان به تلاش برای یادگیری مشغول هستند و پاسخ آنها به این ترسها چیست؟ با توجه به اینکه تقصیر شکستها را میتوان بر گردن نظریه خاص آموزشی استفاده شده نهاد، راه حلها نیازمند ایجاد تغییراتی در نظریه آموزشی میباشد. انتخاب یک نظریه آموزشی خاص نیازمند آگاهی کافی نسبت به شرایط خاص یک مدرسه بوده و حکم کلی نمیتوان داد.
تاریخ آموزش و پرورش
فرایند آموزش و پرورش از پیدایش انسان بر زمین آغاز شده و به عقیده برخی معلمی (یا گونهای از آن) از نظر قدمت دومین پیشه انسانها بودهاست. هیچ جامعه انسانیای وجود نداشته که اهمیت و مرکزیت آموزش را رد کند. در جوامع بدوی، آموزش رسمی به شکل امروزی آن وجود نداشت. در واقع در تمامی فعالیتهای روزمره بالغین نقش معلمین را بازی میکردند و همه جا کلاس درس بود. انباشتگی دانش در طول زمان باعث شد که یک نفر بالغ نتواند بر تمامی آن مسلط شود. راه حلی که جامعه برای این مشکل پیدا کرد آموزش به نوع رسمی بود: مدارسی تشکیل شد و متخصصینی در آنها به گونهای موثر به انتقال فرهنگ و دانش موجود کمک میکردند.با رشد فزاینده جامعه و زیاد شدن پیچیدگیهای آن، آموزش رسمی به عهده مؤسسات خاصی واگذار شد. به علاوه ماهیت آموزش نیز کم کم تغییر کرد: آموزش کمتر و کمتر به زندگی روزمره افراد ارتباط پیدا میکرد، انتزاعیتر شده و با عملگرایی فاصله میگرفت. دانش بصورت خیلی فشرده در آمده و این امر به دانش آموزان این قابلیت را میداد که از فرهنگی که در آن به دنیا آمدهاند فراتر رفته و چیزهایی را یاد بگیرند که هرگز نمیتوانستند توسط تجربه مستقیم یا تقلید از افراد بالغ بیاموزند. فرایند آموزش امروزه یکی از پایههای اساسی پیشرفت جامعهها شدهاست و اهمیت روز افزونی پیدا کردهاست و این خود باعث این شده که کتابها و تحقیقات زیادی در زمینه اهداف، محتوا، و نحوه بهینه تدریس انجام شود. در دوران مدرن، شاهد شکوفایی فلسفه آموزش و نظریات تعلیمی وهر معلم با توجه به شرایط دانش آموزان کلاسش از شیوههای مختلف آموزشی استفاده میکند.
آموزش در جوامع بدوی
در جوامع بدوی، آموزش محدود به انتقال فرهنگ بود و هدف آن پرورش فرزندان بگونهای بود که بتوانند اعضا خوبی برای گروه یا قبیله شان باشند. یک انسان بدوی دنیا را به شکل ثابت و تغییر ناپذیر میدید. برای او فرهنگ تمام دنیا اش را تشکیل میداد، و این فرهنگ در انتقالش از یک نسل به نسل بعدی تنها مقدار کمی تغییر میکرد.
جوامع بدوی تأکید زیادی روی لزوم پیوستن مناسب افراد به بدنه قبیله یه گروهشان داشتند. جوامع بدوی اشکال و تنوع فرهنگی زیادی داشته و بیان قوانین عام حاکم بر تمامی آنها کار سختی میباشد. ولی به هر حال نکات مشترکی بین فرهنگهای بدوی وجود دارد: افراد غیر بالغ در فعالیتهای بالغین شرکت میکردند. یادگیری توسط مکانیزمهای تقلید، تلاش برای فهمیدن احساسات و انگیزههای افراد بالغ و تلاش برای شناسایی و تطبیق هویت خود با آنها صورت میگرفت.
هنگامی که فردی بالغ میشود، روش آموزش او دگرگون میشود. او دیگر نمیبایست بصورت لحظهای و غیر منظم به تقلید از بالغین بپردازد بلکه باید رفتارش را منظم و استاندارد بکند. در هنگام بلوغ برای جدا شدن از محیط و فضا دوران کودکی، افراد «آیین تشرف» را تجربه میکنند. فرد بالغ شده ممکن است به صورت ناگهانی از خانوادهاش جدا شود و به اردوگاهی به همراه افراد تازه بالغ شده دیگر فرستاده شود. دلیل این جدایی این است که فرد وابستگیاش را به خانواده کم کند و از نظر عاطفی و اجتماعی خودش را در محیط وسیعتر فرهنگی قبیلهای بنا نهد. معلمان در این مراسم تشرف کسانی هستند که شخص نمیشناسد، در واقع اقوام شخص در قبیله دیگر که شخص تا حالا ندیدهاست. آیین تشرف عموماً عملی نیست بلکه در آن ارزشهای فرهنگی، مذهب قبیلهای، افسانهها، فلسفه، تاریخ، مراسمها و آداب و رسوم و اطلاعات دیگر تدریس میشود. این مراسم (به ویژه بخش مذهبی آن) از اهمیت زیادی برخوردار و لازمه عضویت در قبیله بودهاست.
آموزش در قدیمیترین تمدنها
تمدن در خاورمیانه، در بین رودهای دجله و فرات و در مصر، حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد شروع شد. تمدن عمده بعدی هزار و پانصد سال بعد در شمال چین زاییده شد. انتقال فرهنگ در این جوامع پیچیده، «نوشتن» را ضروری کرد.البته در هیچ زمانی در دوران باستان، بیش از ۲۰ تا ۳۰ درصد مردان بالغ و تقریباً ۱۰ درصد کل جمعیت نمیتوانستند بخوانند و بنویسند.غقهنت7523خداق
آموزش در ایران باستان
در فلات ایران، دست کم از پانزده هزار سال پیش، انسان زندگی میکردهاست. دربارهٔ چگونگی آموزش و پروش مردمانی که پیش از آریاییها در این سرزمین زندگی میکردند آگاهی چندانی در دست نیست.
نزدیک به چهار هزار سال پیش، آریاییها و از آن جمله مادها، پارسیها و پارتیها به سرزمین ایران مهاجرت کردند. مادها در غرب و پارسیها در جنوب و پارتیها در شرق فلات ایران ماندگار شدند و حکومتهایی تشکیل دادند.
مادها در حدود هفصد سال پیش از میلاد در سرزمینهای غرب ایران چیره شدند و دولت ماد را بنیان گداشتند. در دورهٔ مادها، کودکان و نوجوانان راه و رسم زندگانی و کار و جنگاوری را در خانه و ایل میآموختند. آموزش رسمی مخصوص روحانیان بود. روحانیان، گذشته از خواندن و نوشتن، اصول و مراسم دینی، اخترشناسی و شیوههای پیشگویی سرنوشت دیگران را در مراکز دینی فرا میگرفتند. مردم دیگر از خواندن و نوشتن بیبهره بودند. مادها خطی شبیه خط میخی داشتند.
امپراتوری ایران باستان توسط کوروش کبیر در سال ۵۵۹ قبل از میلاد تأسیس، و توسط مسلمانان در سال ۶۵۱ میلادی منقرض شد. از ویژگیهای عمده تمدن ایران باستان که به ایرانیان احساسات ماجراجویی و ملّی گرایی میداد میتوان تأکید بر تواناییهای فیزیکی و بدنی، مذهب فعال زرتشتی و اخلاقیات آن، و جنگاوری و توسعهطلبی را نام برد. در زمان حکومت کوروش و جانشینانش، آموزش تحت تأثیر اخلاقیات زرتشتی و نیازهای نظامی جامعه بود. چهار طبقه اجتماعی نیاز هایشان را توسط آموزش بر طرف میکردند: روحانیون، جنگجوها، کشاورزان و بازرگانان. اخلاقیات زرتشتی آموزش را در جهت پرورش افکار خوب، گفتار خوب و کارهای خوب میدید. تعلیم و تربیت در این دوران تأکید زیادی روی پیوندهای خانوادگی و احساسات گروهی، پذیرش حکومت پادشاه، تعلیمات مذهبی، و آمادهسازیهای نظامی داشت.
آموزش در دوران هخامنشی به صورت دولتی انجام نمیشد و آموزشهای اولیه در خانه انجام میپذیرفت. فرزندانی که به طبقات بالا متعلق بودند میتوانستند در سن هفت سالگی به مدارس در دیوانها بروند. در مراحل بالا ی آموزشی به دانش آموزان قوانین و حقوق، پزشکی، ریاضی، جغرافیا، موسیقی، و نجوم یاد میداند. مدارس نظامی خاصی هم موجود بود.
با تسخیر ایران توسط اسکندر، روشهای آموزشی یونانی جای روشهای آموزشی در دوران هخامنشی را گرفت. این رویه در دوران حکومت پارتیها نیز ادامه یافت. ولی با به روی کار آمدن سلسله ساسانی در ایران، نحوه آموزش سنتی ایرانی مجدد احیا شده، توسعه و تکمیل شد. اخلاقیات زرتشتی عملکرد مشابهی مانند دوران هخامنشی داشت، با این تفاوت که در دوران ساسانی تأکید بیشتری روی نیروی کار (مخصوصاً کشاورزی)، قداست ازدواج و خانواده، و احترام به قانون و نخبه گرایی داشت. آموزش در آن دوران پایگاههای قوی اخلاقی، اجتماعی و ملّی داشت. موضوع درسی سیستم آموزشی شامل تمرینات بدنی و رزمی، خواندن خط پهلوی، نوشتن، ریاضی و هنر بود.
بزرگترین دستاورد آن دوران تأسیس دانشگاه گندیشاپور بود که نقش عمدهای در توسعه آموزش پیشرفته داشت. در گندیشاپور فرهنگها و علوم ایرانی، هندی، یونانی و رشتههای علمی مختلف گرد هم آمده بودند. دانشجویانی از سر تا سر دنیا برای تحصیل به گندیشاپور میآمدند. بعدها گندیشاپور نقش مهمی در دسترسی مسلمانان به علوم یونانی و رومی بازی کرد و از طریق مسلمانان بسیاری از آثار مجدد از عربی به لاتین ترجمه شد.
آموزش در دنیای اسلام
آموزش در اسلام از ارزش زیادی برخوردار بودهاست. با مسلمان شدن مردمان از نژادها و جوامع مختلف، آموزش نقش مهمی در تشکیل یک اجتماع به هم پیوسته و جهانی ایفا کرد. تا اواسط قرن نهم میلادی، تقسیم بندی مشخصی از دانش انجام شده بود: علوم به سه دسته تقسیم شده بودند: علوم اسلامی، علوم فلسفی و طبیعی و علوم ادبی هنری. علوم اسلامی به بررسی منابع اسلامی مانند قرآن، احادیث و تفاسیر آن میپرداخت. علوم اسلامی از نظر فرهنگی از همه با ارزشتر به حساب میآمد؛ فلسفه و علوم طبیعی به اندازه علوم اسلامی مهم دیده میشد ولی کم فضیلت تر دیده میشد.
سیستم آموزش اسلامی در ابتدا تأکید زیادی روی فنون و امور عملی مانند توسعه سیستمهای آبیاری، ابداعات کشاورزی، خیاطی، تولید محصولات با آهن و فولاد، محصولات چرمی، تولید کاغذ و باروت، گسترش تجارت زمینی و دریایی، و ساختن اشیاء سفالی داشت. به تدریج و از قرن ۱۱ میلادی به بعد، علاقه به علوم مذهبی به صورت عمدهای جای علوم دیگر را گرفت. علوم یونانی و فلسفه دیگر تنها به صورت خصوصی و به عده کمی تدریس میشد و هنرهای ادبی به شکل عمدهای رو به کاهش نهادند. از آزادی فکری داده شده به اندیشمندان و نخبگان کاسته شد. علوم غیر دینی و بررسیهای پژوهش گرایانه غیر دینی دیگر تحمل نمیشدند. این نحوه سیستم آموزشی از ازبکستان امروزی در شرق تا مصر در غرب در طول سالهای ۱۰۵۰ تا ۱۲۵۰ میلادی گسترش پیدا کرد.
keywords : اسپید شاپ،سایت اسپید شاپ،مقاله اسپید شاپ
آموزگار یا مُعَلِم کسی است که پیشهاش آموختن به دیگران باشد و «آموزش و پرورش» یا «تعلیم و تربیت» کار او بهشمار آید.

شناختار واژه آموزگار
از آموزگار تعاریف و شناختار های فراوانی در فرهنگ های تخصصی و همگانی آورده شده است. درفرهنگ فارسی عمید، آموزگار هم ارز با واژه هایی مانند : تعلیم دهنده ، آموزاننده و معلم آورده شده است . در واژه نامه دهخدا نیز آموزگار را به معنی آموزاننده ، استاد و معلم معنی شده است. درفرهنگ علوم رفتاری شعاری نژاد دو شناختار از واژه آموزگار آورده شده است : کسی که دوره پرورش آموزگاری را پایان رسانده است و برای آموزش به گروهی از دانش آموزان یا دانشجویان دریک نهاد آموزشی پژوهشی، و پرورشی گماشته شده است. درفرهنگ آکسفورد، آموزگار به آنکس گفته شده است که "تدریس می کند به ویژه تدریس در مدرسه " .
شناختار کارترز از آموزگار
کارترز، درفرهنگ آموزش و پرورش چندین شناختار ازآموزگار آورده است :
آموزگار کسی است که بر پایه توان ویژه ای گماشته می شود تا خواست های راهبری و راهنمایی آموخته های یادگیری دانشجویان رادریک نهاد آموزشی دولتی بردوش گیرد .
آموزگار کسی است که دارای توانمندی ویژه ی تجربی و پرورشی برای راهبری و راهنمایی شاگردان با اوست .
آموزگار کسی است که برنامه آموزشی را در یکی از کانون های پرورش آموزگار آموخته است و درجه آموزش معتبری را بدست آورده است .
آموزگار کسی است که به دیگران آموزش می دهد. ویا آموزگار کسی است که دارای توانمندیهای تجربی وآموزشی ویژه ای برای سازماندهی و راهبری آموخته های یادگیری ، دانشی ،عاطفی وحرفه ای است.
آموزگار کسی است که آموزش به یاری او بگونه فردی وگروهی انتقال می یابد و سلوک و رفتار شاگرد پویایی دلخواه و مثبت را نمایان میسازد .
آموزگار کسی است که درآموختن آموزه به دانش آموزان یاری می رساند ، برای نمونه :
1. برای آموزش توانایی های دانش آموزان، بنمایه ها را فراهم می کند .
2. برای آموزش زمینه را آماده میسازد .
3. شیوه آموزش را به شاگردان نشان می دهد .
آموزگار کسی است که افزون بر شایستگی های آموزشی و توانایی های حرفه ای خود، هنر تدریس و سازندگی همه سویه شاگردان را در دست دارد. او پیوسته درجوش و خروش برای ساختن خود وپیدایش دگرگونی و پویایی درشاگردان است.
ویژگی های یک آموزگار
آموزگار کسی است که با یک یا چند شاگرد یا دانش آموز به رفتار همکُنشی می پردازد و خواسته اش ازاین کاراین است که در اندرون دانش آموز دگرگونی پدید آورد ، این دگرگونی به هر روشی که پیدا می شود نزد آموزگار مانند یک دگرگونی خواسته مند است .
آموزگار کسی است که به دلیل پیوند نزدیک باشاگردان می تواند نیازهای آنان را شناسایی کرده وبر پایه آن با ساماندهی نوشته های آموزشی با نام یک رهبر آموزشی درصنف، گردش یادگیری را رهبری میکند. اومیتواند با سو دادن به یادگیری شاگردان، دانستار آنهارا افزایش مید هد وسرانجام آنها را به حد رسایی برساند .
پرورش شخصیت دانش آموزان
آموزگار کسی است که دراندیشه رشد و پرورش درست شخصیت شاگردان خود و بر آورده سا ختن نیازهای روحی و روانی آنان باشد. و یا آموزگار کسی است که پیش ازهرچیز خودرا شاگردمی پندارد که تشنه یادگیری است ودم به دم زندگی اش رادرآموزش سپری میکند بیش از اینکه خود را یک آموزگار بپندارد یک شاگرد یا آموزنده همیشگی می پندارد .
درنتیجه گفته میتوانم که آموزگار برجسته ترین عامل پدید آورنده چندوچون دلخواه یادگیری و یاد دهی است که پس از شاگرد دومین عنصرمهم سامانه آموزش و پرورش به شمارمیرود، این آموزگار است که چندوچون نیاز یادگیری را بین شاگردان و آموزش پدید می آورد و کار آن غنی سازی همین یافتار و مفهوم است.آموزگار از راه پیدایش زنجیره های عاطفی و مهرین با شاگردان و دریافت درست تفاوتهای فردی و استعدادهای آنها می تواند شاگردان را بسوی یک خواسته دلخواه و پیدا که همانا افزایش جایگاه دانشی شاگردان است رهنمون می شود.
امانت داری
آموزگار امانت داری است که آدم (دانش آموز) سپرده اوست. آموزگار است که آدم را از ناآگاهی و نادانی، از تاریکی به سوی دانایی و روشنایی راهبری میکند. آموزگاری ، پیشه شریف آدم سازی است که با نام سرپرست دوم شاگردان به شمار می شود.
الگوبرداری از آموزگار
آموزگار الگوی شاگردان است آنچه که درشخصیت آموزگار نمود میکند در وجود شاگردان نیز نمایانگر می شود. در فرایند تدریس رفتار و کردار آموزگار برای شاگردان از اهمیت ویژه برخوردار است، بیشتر برای شاگردان دوره دبستان،کردار و رفتار آموزگار برای شاگردانش سنجه مناسبی است و برای ارزشیابی نوشه ها ،گفته ها، پند ها و رهنمود های او. بنابراین آموزگار باید در رفتار و کردارش آنچنان بزگوار باشد که نمونه و الگوی شاگردش بشود.
تربیت آموزگار
تربیت معلم به نوعی مرکز آموزش عالی گفته میشود که هدف آن تربیت و پرورش آموزگار برای سطوح مختف آموزشی از دبستان تا دبیرستان است. در ایران دانشگاه فرهنگیان تربیت معلمان و آموزش و بهسازی نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده دارد.
تربیت معلم
تربیت معلم به نوعی مرکز آموزش عالی گفته میشود که هدف آن تربیت و پرورش آموزگار برای سطوح مختف آموزشی از دبستان تا دبیرستان است. در ایران مراکز تربیت معلم متعددی برای تربیت معلمان مقاطع ابتدایی، راهنمایی و تربیت دبیر برای دبیرستانها و هنرستانها وجود دارد. به افراد پذیرفته شده و شاغل به تحصیل در تربیت معلم، حقوق دانشجویی داده میشود. در دی ۱۳۹۰، با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، دانشگاه فرهنگیان برای ساماندهی مراکز تربیت معلم سراسر ایران تأسیس شد.سازمان مرکزی این دانشگاه، در تهران مستقر بوده و ۳۲ پردیس برادران و ۳۲ پردیس خواهران در استانها (۳۱ استان و یک مرکز برای شهرستانهای استان تهران) راهاندازی شدهاند.
تاریخچه تربیت معلم در ایران
در ایران، نخستین مرکز تربیت معلم در سال ۱۲۹۸ خورشیدی به نام دارالمعلمین مرکزی به ریاست ابوالحسن فروغی تأسیس شد. در سال 1390 دانشگاه فرهنگیان تاسیس شد و از سال 1391 شروع به کار کرد.
تاریخچه تربیت معلم در خارج
آموزش معلمان تا پیش از آغاز عصر نوین مردم سالاری و قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی مورد غفلت بود . اوّلين مؤسسهاي كه برنامه منظم آموزش معلمان را ارائه ميكرد مؤسسه برادران مسيحي بود كه در سال 1685 به وسيله دو كشيش فرانسوي به نامهاي دلاسال و جان بابيتيس تأسيس شد.
علم
علم (واژهای عربی از ریشه علم به معنای آموختن) ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیحها و پیشبینیهای آزمایششدنی. یک معنای قدیمیتر و نزدیک که امروزه هنوز هم به کار میرود متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعهای از آگاهیهای قابل اتکا میداند که از لحاظ منطقی و عقلانی قابل توضیح باشند. (بنگرید به بخش تاریخ و ریشهشناسی)
تاریخ علوم
از عصر کلاسیک علوم به عنوان یک نوع دانش با فلسفه ارتباط نزدیکی داشتند. در اوایل عصر مدرن دو کلمه علم و فلسفه در زبان انگلیسی به جای هم به کار برده میشدند. در قرن ۱۷ میلادی فلسفه طبیعی (که امروز علوم طبیعی نامیده میشود) به تدریج از فلسفه جدا شد. با این حال علم همچنان کاربردی وسیع برای توضیح آگاهیهای مطمئن در مورد یک موضوع داشت. به همین ترتیب هم امروزه در عصر مدرن همچنان برای موضوعاتی همچون علم کتابداری و یا علوم سیاسی به کار میرود.
در عصر مدرن، علم معادل علوم طبیعی و فیزیکی به کار میرود، لذا محدود به شاخههایی از آموختن است که به پدیدههای دنیای مادی و قوانین آنها میپردازد. این هماکنون معنای غالب علم در کاربرد روزمرهاست.این معنای محدودتر از علم که خود بخشی از علم شدهاست، تبدیل به مجموعهای از تعریفهای قوانین طبیعت شده که بر مبنای مثالهای اولیهای همچون قانون کپلر، قوانین گالیله و قوانین حرکت نیوتن بنا شدهاند. در این دوره رایجتر شد که به جای فلسفه طبیعی علوم طبیعی به کار رود. در طی قرن نوزدهم میلادی کلمه علم بیش از پیش مرتبط ب مطالعه منظم دنیای طبیعت شد، شامل فیزیک، شیمی، زمینشناسی و زیستشناسی. این منجر به قرارگیری مطالعات تفکر انسان و جامعه در یک برزخ زبانشناسی شد. که در نهایت منجر به قرارگیری این مطالعات دانشگاهی در زیر عنوان علوم اجتماعی شد. به همین ترتیب هم امروز قلمروهای بزرگی از مطالعات منظم و دانش وجود دارند که زیر سرفصل کلی علم قرار دارند، همچون علوم کاربردی و علوم صوری.
به طور کلی اطلاعات مجموعهای از دادههای خام و پردازش نشدهاست. پردازش اطلاعات، تولید علم میکند، و علمی که روشش تجربی و نتایجش آزمون پذیر و موضوعش جهان خارج باشد، علم تجربی است.
مفهوم دیگر علم در زبان فارسی
علم در زبان فارسی به معنایی متفاوت و عام تر از معادل انگلیسی اش (Science) به کار میرود. در این مفهوم علم معادل هر نوعی از دانش (Knowledge) است. واژه علم در این مفهوم کلی شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، پدیدهها، روابط و غیرهاست، اعم از اینکه مربوط به حوزه مادی و طبیعی باشد و یا مربوط به علوم معنا و ماوراء الطبیعه. در این تعریف قواعد روش علمی برای دستیابی به آن دانش الزامی نیست و علم شامل مجموعهای از آگاهیها، دانشها و معلوماتی است که انسان توانسته از طریق روشهای گوناگون تا به امروز به آنها آگاهی پیدا کند. اصطلاحاتی چون علم اخلاق، علم حدیث و علم ریاضیات نشان دهنده کاربرد این معنا از علم هستند.
در مقابل مفهوم علم بهطور خاص وجود دارد که معادل واژه انگلیسی Science است که از ریشه لاتینی «ساینتیا» به معنای دانستن گرفته شدهاست و متناظر با آن بخشی از دانش بشری است که از طریق روشهای تجربی حاصل شدهاست و قواعد علوم تجربی بر آن حاکم است.
علم از دیدگاه صوفیه
جواد نوربخش (پیر سلسله نعمت اللهی و روانپزشک): صوفیه به علوم ظاهری و رسمی که شرط اصلی آنها تقلید و تکرار است توجهی ندارند، و علومی را اصیل میخوانند که از طریق صفای نفس و تهذیب اخلاق و گشادهدل حاصل میشود.
آنان معتقدند که علم ظاهری موجب شک و تردید میگردد و خود حجاب اکبر است، تنها علمی مفید فایده است که انسان را به حق نزدیک سازد، و لذا علم مورد نظر آنها، علم عشق و حال است، نه دانش قیل و قال.
خواجه عبدالله انصاری:
علم که از قلم آید از آن چه خیزد، علم آن است که حق بر دل ریزد.
بابا طاهر:
علم آلت صید بنده است، زیرا به وسیله علم است که انسان به دام بندگی خدا کشیده میشود.
عطار نیشابوری:
علم چیست از ذره قافی کردنست تا ابد گردش طوافی کردنست
مثنوی مولوی:
علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آرد در کف بد گوهران
شاه نعمت الله ولی: علم در بدایت علم شرعی است حاصل به استفاده و تواثر، و در نهایت شهود حق ذاته بذاته، این را عین الیقین میخوانند و کمال مقام احسان میگویند.
آموزش و پرورش
آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت دارای مفهوم و کاربرد گسترده و پیچیده، و در نتیجه مبهمی است. در تعریف این مفهوم، نه تنها میان مردم عادی، بلکه میان صاحبنظران تعلیم و تربیت هم اختلافنظر وجود دارد. همچنین مفاهیمی مانند سوادآموزی، کارآموزی، بارآوردن، پروردن، تأدیب، اجتماعی کردن، و... نیز جزئی از «آموزش و پرورش» محسوب میشوند یا با آن همپوشی دارند.
دربارهٔ مفهوم «آموزش و پرورش» باید درنظر داشت که «آموزش و پرورش» منحصر به افراد، زمان، مکان، یا عمل خاصی نیست. یعنی به طور مشخص «آموزش و پرورش» منحصر به مدرسه، کودکان، یا آموزش دروس خاصی نیست، بلکه «آموزش و پرورش» برای همه، و در هر زمانی (ز گهواره تا گور) و هر مکانی است.
تعاریف آموزش و پرورش
همانطور که گفته شد، آموزش و پرورش دارای مفهوم و کاربردی گسترده، پیچیده، و مبهم است. تاکنون تعریف واحد یا جامع و مانعی از «آموزش و پرورش» به دست نیامدهاست و اهل نظر، هر یک بر پایه تفکرات و تجربیات خود، تعریفی از آن ارائه دادهاند.
صاحبنظران ایرانی یا مسلمان تعلیم و تربیت در سدههای پیشین (مانند امام محمد غزالی)، هیچکدام درپی تعریف مفهوم «آموزش و پرورش» نبودهاند و گویا اهمیت تعریف این مفهوم را درک نکرده بودند. در عصر حاضر، متفکران ایرانی مانند محمدباقر هوشیار،عیسی صدیق،اسدالله بیژن و امیرحسین آریانپور، مرتضی مطهری در اینباره اظهارنظر کردهاند. ولی دانشمندان غربی از دیرباز تاکنون تعاریفی از «آموزش و پرورش» ارائه دادهاند.
برخی از تعاریف آموزش و پرورش
محمدباقر هوشیار: آموزش و پرورش مجموعه منظمی از اعمال و رفتار است؛ به بیان دیگر آموزش و پرورش فعل و انفعالی است میان دو قطب سیال (آموزگار و فراگیر) که مسبوق به اصلی و متوجه هدفی و مستلزم برنامهای است.
جان دیویی: آموزش و پرورش دوباره ساختن یا سازمان دادن تجربهاست، به منظور اینکه معنای تجربه گسترش پیدا کند و برای هدایت و کنترل تجربیات بعدی، فرد را بهتر قادر سازد.
ژان ژاک روسو: آموزش و پرورش هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت نیروهای طبیعی و استعدادهای فراگیر (متربی)، و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق میپذیرد.
دانشنامه بریتانیکا: از آنجایی که کودکان بیسواد، نادان و غیرمطلع از فرهنگ جامعهشان به دنیا میآیند، برای یادگیری فرهنگشان، هنجارهای رفتاری افراد بالغ، یادگیری مهارتها، یافتن نقششان در اجتماع و رسیدن به اهدافشان نیاز به آموزش دارند.
امیرحسین آریانپور: آموزش و پرورش عبارت است از " فرآیند هدایت و جهتدهی عمدی تجارب انسانی"
فلسفه آموزش و پرورش
از آنجا که آموزش به کودکان این قابلیت را میدهد که به صورت مستقل به سوی اهداف مورد نظرشان حرکت کنند و هویت ویژهای در جامعه بیابند، اهمیتی غیر قابل چشمپوشی برای فلاسفه دارد.فلسفه آموزش به بررسی ماهیت و اهداف آموزش و ابزارهای آن میپردازد و در ارتباط با «نظریه آموزش» است. نظریه آموزش نوعی نظریه عملی بوده که سعی در فراهم آوردن رهنمود و روشن کردن تمامی جنبههای گوناگون آموزش (اعم از جنبههای تعلیمی، اخلاقی و سیاسی مربوطه) و همچنین ساختار اجتماعی وابسته با آن است.فلسفه آموزش از نیمه دوم قرن بیستم میلادی به بعد به صورت یک شاخه مشخص از فلسفه شناخته شده و مورد بررسی قرار گرفت.
نظریههای آموزش و پرورش
نظریههای آموزش وجود چهار چیز را در فرایند آموزش ضروری فرض میکنند: ۱- معلم ۲- دانش آموز ۳- موضوع درسی ۴- گروه اجتماعی که معلم و دانش آموز به آن تعلق داشته و از طریق آن با هم مرتبط میشوند. نظریههای آموزشی مختلف را میتوان از طریق پاسخی که به سؤالات زیر میدهند از همدیگر تمیز داد: هدف آموزشی یک مدرسه چیست و اینکه از نظر روانی چگونه دانش آموزانش را به انجام کارهایی که هدف را تحقق میبخشد متمایل میسازد؟ موضوع درسی چیست، با چه روشهایی تعلیم میشود، مطالب با چه میزان راحتی آموخته میشوند و به چه راحتی بعداً فراموش میشوند؟ امتحانها، روشهای درس خواندن، و معیارهای مقایسه دانش آموزان با همدیگر چیست؟ مدارس مختلف بحرانهای مختلف دارند. برخوردهای درونی مدرسه مورد نظر چیست؟ ترسهایی که معلمین را تحت الشعاع قرار میدهد چیست و واکنش معلمین به این ترسها چیست؟ دانش آموزان در مدارس مختلف با ترسهایی مختلفی روبرو میشوند. تحت چه ترسهایی دانش آموزان به تلاش برای یادگیری مشغول هستند و پاسخ آنها به این ترسها چیست؟ با توجه به اینکه تقصیر شکستها را میتوان بر گردن نظریه خاص آموزشی استفاده شده نهاد، راه حلها نیازمند ایجاد تغییراتی در نظریه آموزشی میباشد. انتخاب یک نظریه آموزشی خاص نیازمند آگاهی کافی نسبت به شرایط خاص یک مدرسه بوده و حکم کلی نمیتوان داد.
تاریخ آموزش و پرورش
فرایند آموزش و پرورش از پیدایش انسان بر زمین آغاز شده و به عقیده برخی معلمی (یا گونهای از آن) از نظر قدمت دومین پیشه انسانها بودهاست. هیچ جامعه انسانیای وجود نداشته که اهمیت و مرکزیت آموزش را رد کند. در جوامع بدوی، آموزش رسمی به شکل امروزی آن وجود نداشت. در واقع در تمامی فعالیتهای روزمره بالغین نقش معلمین را بازی میکردند و همه جا کلاس درس بود. انباشتگی دانش در طول زمان باعث شد که یک نفر بالغ نتواند بر تمامی آن مسلط شود. راه حلی که جامعه برای این مشکل پیدا کرد آموزش به نوع رسمی بود: مدارسی تشکیل شد و متخصصینی در آنها به گونهای موثر به انتقال فرهنگ و دانش موجود کمک میکردند.با رشد فزاینده جامعه و زیاد شدن پیچیدگیهای آن، آموزش رسمی به عهده مؤسسات خاصی واگذار شد. به علاوه ماهیت آموزش نیز کم کم تغییر کرد: آموزش کمتر و کمتر به زندگی روزمره افراد ارتباط پیدا میکرد، انتزاعیتر شده و با عملگرایی فاصله میگرفت. دانش بصورت خیلی فشرده در آمده و این امر به دانش آموزان این قابلیت را میداد که از فرهنگی که در آن به دنیا آمدهاند فراتر رفته و چیزهایی را یاد بگیرند که هرگز نمیتوانستند توسط تجربه مستقیم یا تقلید از افراد بالغ بیاموزند. فرایند آموزش امروزه یکی از پایههای اساسی پیشرفت جامعهها شدهاست و اهمیت روز افزونی پیدا کردهاست و این خود باعث این شده که کتابها و تحقیقات زیادی در زمینه اهداف، محتوا، و نحوه بهینه تدریس انجام شود. در دوران مدرن، شاهد شکوفایی فلسفه آموزش و نظریات تعلیمی وهر معلم با توجه به شرایط دانش آموزان کلاسش از شیوههای مختلف آموزشی استفاده میکند.
آموزش در جوامع بدوی
در جوامع بدوی، آموزش محدود به انتقال فرهنگ بود و هدف آن پرورش فرزندان بگونهای بود که بتوانند اعضا خوبی برای گروه یا قبیله شان باشند. یک انسان بدوی دنیا را به شکل ثابت و تغییر ناپذیر میدید. برای او فرهنگ تمام دنیا اش را تشکیل میداد، و این فرهنگ در انتقالش از یک نسل به نسل بعدی تنها مقدار کمی تغییر میکرد.
جوامع بدوی تأکید زیادی روی لزوم پیوستن مناسب افراد به بدنه قبیله یه گروهشان داشتند. جوامع بدوی اشکال و تنوع فرهنگی زیادی داشته و بیان قوانین عام حاکم بر تمامی آنها کار سختی میباشد. ولی به هر حال نکات مشترکی بین فرهنگهای بدوی وجود دارد: افراد غیر بالغ در فعالیتهای بالغین شرکت میکردند. یادگیری توسط مکانیزمهای تقلید، تلاش برای فهمیدن احساسات و انگیزههای افراد بالغ و تلاش برای شناسایی و تطبیق هویت خود با آنها صورت میگرفت.
هنگامی که فردی بالغ میشود، روش آموزش او دگرگون میشود. او دیگر نمیبایست بصورت لحظهای و غیر منظم به تقلید از بالغین بپردازد بلکه باید رفتارش را منظم و استاندارد بکند. در هنگام بلوغ برای جدا شدن از محیط و فضا دوران کودکی، افراد «آیین تشرف» را تجربه میکنند. فرد بالغ شده ممکن است به صورت ناگهانی از خانوادهاش جدا شود و به اردوگاهی به همراه افراد تازه بالغ شده دیگر فرستاده شود. دلیل این جدایی این است که فرد وابستگیاش را به خانواده کم کند و از نظر عاطفی و اجتماعی خودش را در محیط وسیعتر فرهنگی قبیلهای بنا نهد. معلمان در این مراسم تشرف کسانی هستند که شخص نمیشناسد، در واقع اقوام شخص در قبیله دیگر که شخص تا حالا ندیدهاست. آیین تشرف عموماً عملی نیست بلکه در آن ارزشهای فرهنگی، مذهب قبیلهای، افسانهها، فلسفه، تاریخ، مراسمها و آداب و رسوم و اطلاعات دیگر تدریس میشود. این مراسم (به ویژه بخش مذهبی آن) از اهمیت زیادی برخوردار و لازمه عضویت در قبیله بودهاست.
آموزش در قدیمیترین تمدنها
تمدن در خاورمیانه، در بین رودهای دجله و فرات و در مصر، حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد شروع شد. تمدن عمده بعدی هزار و پانصد سال بعد در شمال چین زاییده شد. انتقال فرهنگ در این جوامع پیچیده، «نوشتن» را ضروری کرد.البته در هیچ زمانی در دوران باستان، بیش از ۲۰ تا ۳۰ درصد مردان بالغ و تقریباً ۱۰ درصد کل جمعیت نمیتوانستند بخوانند و بنویسند.غقهنت7523خداق
آموزش در ایران باستان
در فلات ایران، دست کم از پانزده هزار سال پیش، انسان زندگی میکردهاست. دربارهٔ چگونگی آموزش و پروش مردمانی که پیش از آریاییها در این سرزمین زندگی میکردند آگاهی چندانی در دست نیست.
نزدیک به چهار هزار سال پیش، آریاییها و از آن جمله مادها، پارسیها و پارتیها به سرزمین ایران مهاجرت کردند. مادها در غرب و پارسیها در جنوب و پارتیها در شرق فلات ایران ماندگار شدند و حکومتهایی تشکیل دادند.
مادها در حدود هفصد سال پیش از میلاد در سرزمینهای غرب ایران چیره شدند و دولت ماد را بنیان گداشتند. در دورهٔ مادها، کودکان و نوجوانان راه و رسم زندگانی و کار و جنگاوری را در خانه و ایل میآموختند. آموزش رسمی مخصوص روحانیان بود. روحانیان، گذشته از خواندن و نوشتن، اصول و مراسم دینی، اخترشناسی و شیوههای پیشگویی سرنوشت دیگران را در مراکز دینی فرا میگرفتند. مردم دیگر از خواندن و نوشتن بیبهره بودند. مادها خطی شبیه خط میخی داشتند.
امپراتوری ایران باستان توسط کوروش کبیر در سال ۵۵۹ قبل از میلاد تأسیس، و توسط مسلمانان در سال ۶۵۱ میلادی منقرض شد. از ویژگیهای عمده تمدن ایران باستان که به ایرانیان احساسات ماجراجویی و ملّی گرایی میداد میتوان تأکید بر تواناییهای فیزیکی و بدنی، مذهب فعال زرتشتی و اخلاقیات آن، و جنگاوری و توسعهطلبی را نام برد. در زمان حکومت کوروش و جانشینانش، آموزش تحت تأثیر اخلاقیات زرتشتی و نیازهای نظامی جامعه بود. چهار طبقه اجتماعی نیاز هایشان را توسط آموزش بر طرف میکردند: روحانیون، جنگجوها، کشاورزان و بازرگانان. اخلاقیات زرتشتی آموزش را در جهت پرورش افکار خوب، گفتار خوب و کارهای خوب میدید. تعلیم و تربیت در این دوران تأکید زیادی روی پیوندهای خانوادگی و احساسات گروهی، پذیرش حکومت پادشاه، تعلیمات مذهبی، و آمادهسازیهای نظامی داشت.
آموزش در دوران هخامنشی به صورت دولتی انجام نمیشد و آموزشهای اولیه در خانه انجام میپذیرفت. فرزندانی که به طبقات بالا متعلق بودند میتوانستند در سن هفت سالگی به مدارس در دیوانها بروند. در مراحل بالا ی آموزشی به دانش آموزان قوانین و حقوق، پزشکی، ریاضی، جغرافیا، موسیقی، و نجوم یاد میداند. مدارس نظامی خاصی هم موجود بود.
با تسخیر ایران توسط اسکندر، روشهای آموزشی یونانی جای روشهای آموزشی در دوران هخامنشی را گرفت. این رویه در دوران حکومت پارتیها نیز ادامه یافت. ولی با به روی کار آمدن سلسله ساسانی در ایران، نحوه آموزش سنتی ایرانی مجدد احیا شده، توسعه و تکمیل شد. اخلاقیات زرتشتی عملکرد مشابهی مانند دوران هخامنشی داشت، با این تفاوت که در دوران ساسانی تأکید بیشتری روی نیروی کار (مخصوصاً کشاورزی)، قداست ازدواج و خانواده، و احترام به قانون و نخبه گرایی داشت. آموزش در آن دوران پایگاههای قوی اخلاقی، اجتماعی و ملّی داشت. موضوع درسی سیستم آموزشی شامل تمرینات بدنی و رزمی، خواندن خط پهلوی، نوشتن، ریاضی و هنر بود.
بزرگترین دستاورد آن دوران تأسیس دانشگاه گندیشاپور بود که نقش عمدهای در توسعه آموزش پیشرفته داشت. در گندیشاپور فرهنگها و علوم ایرانی، هندی، یونانی و رشتههای علمی مختلف گرد هم آمده بودند. دانشجویانی از سر تا سر دنیا برای تحصیل به گندیشاپور میآمدند. بعدها گندیشاپور نقش مهمی در دسترسی مسلمانان به علوم یونانی و رومی بازی کرد و از طریق مسلمانان بسیاری از آثار مجدد از عربی به لاتین ترجمه شد.
آموزش در دنیای اسلام
آموزش در اسلام از ارزش زیادی برخوردار بودهاست. با مسلمان شدن مردمان از نژادها و جوامع مختلف، آموزش نقش مهمی در تشکیل یک اجتماع به هم پیوسته و جهانی ایفا کرد. تا اواسط قرن نهم میلادی، تقسیم بندی مشخصی از دانش انجام شده بود: علوم به سه دسته تقسیم شده بودند: علوم اسلامی، علوم فلسفی و طبیعی و علوم ادبی هنری. علوم اسلامی به بررسی منابع اسلامی مانند قرآن، احادیث و تفاسیر آن میپرداخت. علوم اسلامی از نظر فرهنگی از همه با ارزشتر به حساب میآمد؛ فلسفه و علوم طبیعی به اندازه علوم اسلامی مهم دیده میشد ولی کم فضیلت تر دیده میشد.
سیستم آموزش اسلامی در ابتدا تأکید زیادی روی فنون و امور عملی مانند توسعه سیستمهای آبیاری، ابداعات کشاورزی، خیاطی، تولید محصولات با آهن و فولاد، محصولات چرمی، تولید کاغذ و باروت، گسترش تجارت زمینی و دریایی، و ساختن اشیاء سفالی داشت. به تدریج و از قرن ۱۱ میلادی به بعد، علاقه به علوم مذهبی به صورت عمدهای جای علوم دیگر را گرفت. علوم یونانی و فلسفه دیگر تنها به صورت خصوصی و به عده کمی تدریس میشد و هنرهای ادبی به شکل عمدهای رو به کاهش نهادند. از آزادی فکری داده شده به اندیشمندان و نخبگان کاسته شد. علوم غیر دینی و بررسیهای پژوهش گرایانه غیر دینی دیگر تحمل نمیشدند. این نحوه سیستم آموزشی از ازبکستان امروزی در شرق تا مصر در غرب در طول سالهای ۱۰۵۰ تا ۱۲۵۰ میلادی گسترش پیدا کرد.
keywords : اسپید شاپ،سایت اسپید شاپ،مقاله اسپید شاپ